مولای من
يكشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۱ ق.ظ
این روزها گرفتار درس های دانشگاه شدم و کمتر به این فضای مجازی فکر میکنم. ساعت ها به جمله های تکراری کتاب هامون خیره میشم ... خار خاصره قدامی در محاذات کدام مهره است ؟ موارد تجویز فلان دارو و ریسک فکتور های فلان بیماری انگلی چیست؟؟؟ ناخود آگاه یاد اولین روزهای دانشگاه میفتم , روز هایی که همه امید و آرزوم به رفرنس های به قول بچه ها زبان اصلی کتابخونه بود... روز هایی که همه ی هم و غمم کمیته تحقیقات و مقاله های آی اس آی نانوشته ام بود. اون روز ها تنها بودم , خیلی تنها تر از اینکه فکرش رو بکنی... لابه لای این کلمات گم شده بودم ...
نمیدونستم کیم؟ کجام؟ نه به پرسه های دیوانه وارم لای این کتاب های کت و کلفت راضی بودم و نه به سیر آفاقی لاو استریت مع الاصدقاء و المحبین! جاده مسجد امام علی (ع) هم که برای کفش من هموار نبود وگرنه گوشه چشمم همیشه به گنبد فیروزه ایش بود... همیشه... خودم رو ناپاک میدیدم, میگفتم تاریکی حق ملاقات با نور رو نداره . و از دور آه میکشیدم...
الان همه دلخوشیم به این پلاکه... همه زندگیم ... همه امیدم... همه هم و غمم ... همه خواستم... آخه بدجور عاشقتون شدم آقا... بدجور... الان غرق نورم... غرق برکت... راست میگفتن عشق شما مرده هارو زنده میکنه... آقا جان راست میگفتن... جمله شهاب همیشه تو گوشم زنگ میزنه... "ایشاالله جزء شهیدای مفقود الاثر امام زمان بشی" آخه مولای من جسم من که قابل شمارو نداره بیا منو ببر... من ازین دنیا بیزارم... آقا جان میگن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خودشون میان بالا سر شهدای گمنام... چادر سیاه سر میکنن ... قرآن میخونن ... اشک میریزن . قربونتون برم آقا, نمیخواستم روز جشن و شادی شما این حرف هارو بزنم, آقا جان , میون شادی هاتون برای دل بقیه هم دعا کنین... آخه دعاتون دل کور منو شفا داده
اللهم عجل لولیک الفرج
۹۲/۱۰/۲۹
من روز به روز نا امید تر میشم
شاید یه جورایی خیلی باهاتون غریبه نباشم.منم جای خواهرت در حقم دعا کن محتاجم
صدام به امام نمیرسه