و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

والعصر... ان الانسان لفی خسر... آری زمانه , زمانه ی خسران و زیان است و انسان چه میداند که در میان این زرق و برق ها و آسمان خراش ها و چراغ های تبلیغاتی که انگار مسحورشان شده چیزی گم کرده است؟ نشان از من نپرسید , من خود حیرانم... و منتظر فرجی که مرا دریابد تا با او به آخر والعصر برسم... الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر...

طبقه بندی موضوعی
سکانس 1 , داخلی, نشست داووس 

                     (سالن پر ازدحام است و در ردیف های موازی صندلی نماینده های کشور های مختلف چیده شده. اکثرا گوشی ترجمه را در گوششان فرو کرده اند و به حرف های مرد ریشوی فربه گوش میدهند. مرد انگار پایان جنگ جهانی را اعلام میکند! طوری حرف میزند که انگار هر لحظه باید منتظر تشویق حضار باشی)
  
مرد: ما به دنبال ایجاد رابطه مسالمت آمیز با همه کشور هایی که به رسمیت شناختیم هستیم.

نامرد:همه کشور هایی که به رسمیت شناختید یا به رسمیت خواهید شناخت؟

(جمعیت با گوشی هایشان ور میروند تا بهتر بشنوند. مرد سخنران چشم در چشم نامرد با خنده ای مبهم سخنانش را از سر میگیرد.)
………………………………………………………………………………………
فلش بک 

یا أیها الذین آمنوا لا تتخذوا الیهود و النصارى أولیاء بعضهم أولیاء بعض و من یتولهم منکم فإنه منهم إن الله لا یهدی القوم الظالمین  ﴿۵۱﴾
 اى کسانى که ایمان آورده اید، یهود و نصارى  را دوستان [خود] مگیرید[که ] بعضى از آنان دوستان بعضى دیگرند. و هر کس از شما آنها را به دوستى گیرد، از آنان خواهد بود. آرى، خدا گروه ستمگران را راه نمى نماید. (۵۱ سوره مائده)
۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۴۸
امیر اسکندری

"چقدر دلم میخواهد باز صدایش را بشنوم، دنبالش میگردم. اما اورا در هیچ جا نمیابم. صدایش میکنم ولی جوابی نمیشنوم . شبگردهای شهر مرا می یابند و میزنند و مجروحم میکنند. نگهبانان حصار ردای مرا از من میگیرند . ای دختران اورشلیم شمارا قسم میدهم که اگر محبوب مرا بیابید وی را گویید که من مریض عشق هستم"1

کیست این مریض عشق که سراسیمه از هیبت معشوق میگوید و در جستجوی او میان دختران  گلعذار یهود فتنه می افکند؟ خوب میدانم دل های دختران اورشلیم از این سخن به درد آمده ، همان هایی که تورات از وصف کرشمه ها و عشوه هایشان در مانده است! عاشق چه دیده است و چه شنیده است که در اوج قدرت و شکوه امپراطوری اش اینچنین مجنون و حیران است؟ و باز میگوید:

"محبوب من سفید رو وزیبا است. و در میان ده هزار جوان بی همتا است. سر او با موهای مواج سیاهش با ارزشتر از طلای ناب است. چشمانش به لطافت کبوترانی ست که کنار نهر های آب نشسته اند و گویی خود را در شیر شسته اند. گونه هایش مانند گلزار ها معطر است. لبانش مثل سوسن هایی است که از آن عطر میچکد. دستهایش همچون طلایی است که با یاقوت آراسته شده باشد. پیکرش عاج شفاف گوهر نشان است. ساق هایش چون ستون های مرمر است که در پایه های طلایی نشانده شده باشد. سیمای او همچون سروهای لبنان بی همتاست"2

هیچ کس نداند فکر میکند سلیمان نبی (ع) در میان این سطور به معشوقی پنهانی عشق می ورزد و مثل قصه های شاه پریان قرار است از همه سلطنتش بگذرد و با محبوبش به بلندی های لبنان بر فراز "سنیر "و "حرمون "یا شاید باغ های "عین جدی" بگریزد. حال آنکه خود در جواب عشاق مغمومش میگوید " دهانش شیرین است و نامش محمد است. " 3 نجوای عبری اش در گوش زمان زنگ میزند... ماحامادیم... سلیمان عاشق ،باز برای محمد خود می سراید که "مرا با لبانت ببوس، زیرا محبت تو دلپذیر تر از شراب است. تو خوشبو هستی و نامت رایحه عطر های دل انگیز را به خاطر می آورد... ای سرورم... مرا با خود ببر تا شادی های تمامی ناپذیر ، محبت تو بهتر از شراب هفت ساله است" 4

و چه زیبا پیامبرم را وصف میکند ، سلیمانی که ملکش را همانندی نیست " ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگ ها پنهان هستی، بگذار صدای شیرین تورا بشنوم و صورت زیبای تورا ببینم. 5

چه قدر کور دلند آن هایی که در سیاهی شب ، نام پیامبرم را سراسیمه از کتاب هایشان پاک کرده اند، وعده های صادق انبیا بنی اسراییل را ، مژده مسیحای ناصره را! فاراقلیط را! خدا را شاهد میگیرم که نور مغلوب تیرگی نمیشود و یک روز آن نجات دهنده که از سلاله محمد (ص) است و نامش همچون خورشیدی میان همه سطورم میدرخشد ظهور میکند و بیت المقدس سجده گاه عشاق خواهد شد، بگذار یهود پشت حصار های فکری و فیزیکی فلسطین اشغالی اندیشه "نیل تا فرات" را همچون شارون به گور ببرند... 

اللهم عجل لولیک الفرج

1:غزل غزل های سلیمان باب پنج آیه 6تا8

2:همان باب 5 آیه 10 تا 16

3: لازم به ذکر است که در نسخه های فارسی کتاب مقدس ، کلمه      מַחֲמַדִּ֑ים        محمد را به دوست داشتنی ترجمه کرده اند! در حالی که کلمه عبری ماحامادیم اسم خاص است و ترجمه اسامی خلاف دستور ! 

4:همان ، باب 1 آیه 1تا 5

5: همان باب 3 آیه 14

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۶
امیر اسکندری
این روزها گرفتار درس های دانشگاه شدم و کمتر به این فضای مجازی فکر میکنم. ساعت ها به جمله های تکراری کتاب هامون خیره میشم ... خار خاصره قدامی در محاذات کدام مهره است ؟ موارد تجویز فلان دارو و ریسک فکتور های فلان بیماری انگلی چیست؟؟؟ ناخود آگاه یاد اولین روزهای دانشگاه میفتم , روز هایی که همه امید و آرزوم به رفرنس های به قول بچه ها زبان اصلی کتابخونه بود... روز هایی که همه ی هم و غمم کمیته تحقیقات  و مقاله های آی اس آی نانوشته ام بود. اون روز ها تنها بودم , خیلی تنها تر از اینکه فکرش رو بکنی... لابه لای این کلمات گم شده بودم ... 

نمیدونستم کیم؟ کجام؟ نه به پرسه های دیوانه وارم لای این کتاب های کت و کلفت راضی بودم و نه به سیر آفاقی لاو استریت مع الاصدقاء و المحبین! جاده مسجد امام علی (ع) هم که برای کفش من هموار نبود وگرنه گوشه چشمم همیشه به گنبد فیروزه ایش بود... همیشه... خودم رو ناپاک میدیدم, میگفتم تاریکی حق ملاقات با نور رو نداره . و از دور آه میکشیدم... 

الان همه دلخوشیم به این پلاکه...  همه زندگیم ... همه امیدم... همه هم و غمم ... همه خواستم... آخه بدجور عاشقتون شدم آقا... بدجور... الان غرق نورم... غرق برکت... راست میگفتن عشق شما مرده هارو زنده میکنه... آقا جان راست میگفتن... جمله شهاب همیشه تو گوشم زنگ میزنه... "ایشاالله جزء شهیدای مفقود الاثر امام زمان بشی" آخه مولای من جسم من که قابل شمارو نداره بیا منو ببر... من ازین دنیا بیزارم... آقا جان میگن حضرت فاطمه (سلام الله علیها) خودشون میان بالا سر شهدای گمنام... چادر سیاه سر میکنن ... قرآن میخونن ... اشک میریزن . قربونتون برم آقا, نمیخواستم روز جشن و شادی شما این حرف هارو بزنم, آقا جان , میون شادی هاتون برای دل بقیه هم دعا کنین... آخه دعاتون دل کور منو شفا داده

اللهم عجل لولیک الفرج
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۰۱:۰۱
امیر اسکندری

به خواست خدا تصمیم گرفتم سلسله مباحثی رو تحت عنوان انتظار یار تو این وبلاگ منتشر کنم که عمدتا درباره عصر غیبت انسان کامل که از نظر من غیبت انسانیت و به ظهور نرسیدن ودیعه های درونی انسانه ! 

به امید خدا اولین مطلبی که از این سلسه مطالب و مباحث منتشر میشه, تفسیر سوره العصره که ان شاء الله باعث خیر و برکت باشه


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۲ ، ۲۲:۱۴
امیر اسکندری
تو چه میدانی که نور چیست  وقتی همه ی عمرت را در این تاریکی قهری بوده ای و اشعه ی خورشید فانی و لامپ چند وات خانه ات برایت نور تابید؟ چشممان به تاریکی عادت کرده , اسم اعظمش را چشم کور من و تو تاب دیدن ندارد آنگاه که اشرقت به السماوات و الارضون... 

من و تو مجبوریم طلوع شمس الشموس امت محمد (ص) را به همین معنا و مظهر  دنیایی اش تجربه کنیم... چرا که طلوع همیشه تدریجی بوده و هست... و لا تجد لسنتنا تحویلا...

چه تعبیر بکری بود که نجات دهنده همچون خورشید است , خورشید به مطلع فجر رفته است ... تو خبر نداری... کمی که چشمانت را باز کنی میبینی خورشید شراب نور را جرعه جرعه در کأس آسمان میریزد و زهق الباطل ذکر آخرین ستاره ایست که از این شراب طهور کام میگیرد... شب را ببین چگونه در آیه های تنفس صبح پشت میگرداند واللیل اذا عسعس... والصبح اذا تنفس. 

مواظب نمازت باش که قضا نشود, آخر طلوع خورشید نزدیک است...

 راستی یادت باشد, در بین الطلوعین خوابیدن کراهیت دارد... 

اللهم عجل لولیک الفرج


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۷:۲۲
امیر اسکندری

امام زمان

 



۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۲۲:۲۰
امیر اسکندری

سکانس ١_خارجی

در دهان دنیا فرو رفته ایم و طعمه طمع های خودمان شدیم , نمیدانیم دنیا به اندازه ی خودش پر از دنائت است. دنیایی که هایده و مهستی اش هم از آن ناله ها سر دادند برای چه کسی وفا میکند؟ این من و توایم که غلام حلقه به گوش دنیا شدیم و برای ارباب حلقه هایمان ارادت ها قائلیم !!! 

سکانس ٢_ داخلی 

گاهی باید تصور کنیم که سر به سینه امام گذاشته ایم و به ضربان قلب مبارکش گوش میدهیم... به آن موسیقی حزن انگیز که حکایت از بد عهدی من و تو دارد. ما چه کرده ایم با حسین زمانه مان؟ این انتظار ظهور ما به درد عمه مان میخورد! 

کمی خودمانی تر:

همه مشکل ما اینه که فکر میکنیم خورشید عاشورا غروب کرده  , نه عزیز من کل یوم عاشورا تو تو باغ نیستی! تو باید هر شب میون تاریکی خیمه امام تصمیم بگیری موندنی هستی یا نه؟ خوبیش اینه که من و تو عین همیم, زبون همو میفهمیم, قرار نیست هر روز از بین دو انگشت امام بهشتو ببینی, این مال وقتیه که تو تصمیم نهاییتو گرفتی, عباس شدی , حبیب شدی , علی اکبر شدی یا اصلا بذار خیالتو جمع کنم امام شدی! بذار فکر کنن من و تو کافریم , ولی روی جمله بأبی انتم و امی امام خوب فکر کن, فاطمه (سلام الله علیها) فدای وهب و زهیر نشد ...بیشتر فکر کن روی این جمله هام... تو این عاشورا باید بصیرت داشته باشی , یه وقت خدای نکرده طرماح نشی؟ حواستو جمع کن.... والعاقبه للمتقین

پ ن : میدونی وقتی ضحاک بن عبد الله امام زمانشو تو قتل گاه تنها میذاشت و به سمت اسبش میرفت, امام چی میگفت؟ توقع دارین امام عصبانی بشه ؟ نفرینش کنه؟ نه عزیزم امام دعای خیر میکرد... میگن اون روز که حسین (ع) تو قتل گاه دست و پا میزد هیچ کسی رو نداشت, یکی رفته بود دنبال اسبش یکی رفته بود دنبال یه کیسه گندم  ولی پسر فاطمه (سلام الله علیها) ... زبونم بند اومده ....

یا علی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۲۰:۵۳
امیر اسکندری

دستامو روی گوشام میذارم و چشمامو میبندم، تصور میکنم دارم غرق میشم.


 دست و پا زدنمو حس میکنم... از سرمای آب تنم میلرزه... نفس هام... نمیتونم...  تاریکی مطلق منو سخت به آغوش کشیده و انگار اثری از نور نیست ...تصویر روشنی از نور ندارم انگار به تاریکی ایمان آورده بودم و به نور کافر شدم 

انسان باید خودش رو در این دنیا مغروق بدونه... غیر از این هم نیست و هر کس غیر از این میگه دریا رو نمیشناسه ... الدهر کالبحر, یغرق فیها العالم ... 

ادامه دارد...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۳۷
امیر اسکندری
شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
و قد تفتش عین الحیوه فی الظلمات
فکم تمرر عیشی و أنت حامل شهد
جواب تلخ بدیع است از آن دهان نباتی


سعدی برای کدام مه روی عالم معنا سروده بود نمیدانم، ولی خودم را خضر این ابیات میبینم... آن خضری که در میان تاریکی و ظلمات راه چشمه ی آب حیات را جستجو میکند. اصلا قدر و میزان این چشمه در آن است که تشنگان بیابانگرد بجویندش... 

سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات 
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی؟

خضر های این زمانه میدانند که جاودانه شدن حیرت میخواهد , سرگردانی عظیمی که هر جمعه ندبه میشود... الی متی أحار فیک یا مولای ألی متی؟  صحبت ندبه شد و باز دلم جواب میخواهد مگر تو حسن و حسین نداشتی که اینچنین به ضجه و زاری افتاده ای "أین الحسن و أین الحسین" ؟ وقتی حسن داشتی و بر سیاست معاویه احسنت میگفتی, وقتی امام تو, جان تو, علم تو, مذل المومنین بود چه کسی را خال المومنین و امیر المومنین میخواندی؟ حالا که سرت به سنگ خورد أین الحسن؟؟؟

تو قدر حسین را آنجا ندانستی که به گندم و جوی رضایت دادی... حالا هم رضایت میدهی, صدای نوحه حاج محمود را کم کن... تو قدر حسین و عاشورایش را نمیدانی و الا به بازار بورس گندم و جوی امروزت یعنی دلار و پوند و یورو رضایت نمیدادی !

حال تو میپرسی حسین کجاست؟ حسین باراک اوبامایت تورا بس است... راستی چرا به صفحه فیسبوک امام حسین باراک اوبامایت نمیروی و نمیگویی لا تشل؟ 

دلم که با من حرف میزند بدجور پته ی مرا روی آب میریزد... ای وای بر ما که قدر آن نور علی نور را ندانستیم... تازه میفهمم" مثل نوره کمشکات فی مصباح المصباح" ... چیست ... به ذات کلمات بیاندیش و آن نور را در وجه الله امامت ببین... سلام بر آن نور الهی ... سلام بر آن چشمه حیات... حالا بفهم که ظلمت این راه  چگونه به زوال میرسد   و عین الحیوه کربلای درونت را میابی...

 اما  قبل از آنکه مقتل امام را بخوانند قدرش را بدانیم... این را بدانیم که ما محدود به زمانیم و او امام زمان "عجل الله تعالی فرجه الشریف"

یا علی
۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ دی ۹۲ ، ۲۰:۰۳
امیر اسکندری