و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

والعصر... ان الانسان لفی خسر... آری زمانه , زمانه ی خسران و زیان است و انسان چه میداند که در میان این زرق و برق ها و آسمان خراش ها و چراغ های تبلیغاتی که انگار مسحورشان شده چیزی گم کرده است؟ نشان از من نپرسید , من خود حیرانم... و منتظر فرجی که مرا دریابد تا با او به آخر والعصر برسم... الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر...

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابراهیم حاتمی کیا» ثبت شده است

  " چ"روایتی بود از چمرانی که به جای دمیدن در آتش بیرحم  جنگ محلی حرف از صلح و اتحاد میزند و بیشتر میخواهد اثبات کند مثل استادش آقای طالقانی هنوز در سواد چهره ی چپی ها نوری می بیند و نقطه اتکالی! مخاطب از همان صحنه های اول فیلم دستش می آید که این دکترای فیزیک پلاسما بی سبب عینکش را از غبار روزگار پاک نمیکند و انگار همه میزانسن برای این چیده شده که باور کنیم "چ" حرف جدیدی برای گفتن دارد . هر چند برای مخاطبی که به قول معروف با نیت شناخت بیشتر شهید، مصائب بلیط خریدن و سینما آمدن را به جان میخرد تقریبا هیچ کمکی نمیکند ولی حداقل در جواب دادن به بعضی از شبهات همیشگی که کمک میکند! 

به نظرم زیباترین قسمت این فیلم لحظه هایی بود که در اوج نا امیدی ما و مردم پاوه صدای اذان شنیده میشد. لحظه ای که هواپیمای ارتش مقابل چشم های منتظرمان منفجر شد و همه امید مخاطب ناامید شد، صدای اذان ، این امید نا امیدی های ما از ماذنه ها برخاست و شهید آن جمله معروفش را که قوت قلب همه نسل های انقلاب است را به زبان آورد: 

تا زمانی که صدای اذان از ماذنه ها به گوش میرسه نا امیدی معنایی نداره

 چمران حاتمی کیا برخلاف همه نظرات مخالف دقیقا همانی است که در کتاب هایش میخوانی و میدانی، صحنه ای که خودی ها به خاطر یک مسئله کوچک به روی هم اسلحه میکشند و فراموش میکنند اذان به نیمه رسیده است دقیقا حکایت این روز های ماست که نقد هایمان از سر تخریب حزب مقابل است و هیچ بوی انقلاب نمی دهند. ما فراموش کرده ایم که نباید از آن دروازه رد شویم و باید با همه اختلاف نظر هایمان این سوی سنگر با هم بسازیم و از این ماذنه ها دفاع کنیم. فافهم!

برای من خیلی تاثیر گذار بود که در اوج ناامیدی ،شهید پشت آخرین سنگر ها بنشیند و آخرین گلوله ها را در خشاب تفنگ قرار دهد و الله اکبر بگوید... و بعد به دنبالش همه جمعیت درد کشیده و نا امید پاوه قران بخوانند. ای کاش آقای فرهادی هم یاد می گرفتند ...


۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۲۳:۳۰
امیر اسکندری