تو چه میدانی که نور چیست وقتی همه ی عمرت را در این تاریکی قهری بوده ای و اشعه ی خورشید فانی و لامپ چند وات خانه ات برایت نور تابید؟ چشممان به تاریکی عادت کرده , اسم اعظمش را چشم کور من و تو تاب دیدن ندارد آنگاه که اشرقت به السماوات و الارضون...
من و تو مجبوریم طلوع شمس الشموس امت محمد (ص) را به همین معنا و مظهر دنیایی اش تجربه کنیم... چرا که طلوع همیشه تدریجی بوده و هست... و لا تجد لسنتنا تحویلا...
چه تعبیر بکری بود که نجات دهنده همچون خورشید است , خورشید به مطلع فجر رفته است ... تو خبر نداری... کمی که چشمانت را باز کنی میبینی خورشید شراب نور را جرعه جرعه در کأس آسمان میریزد و زهق الباطل ذکر آخرین ستاره ایست که از این شراب طهور کام میگیرد... شب را ببین چگونه در آیه های تنفس صبح پشت میگرداند واللیل اذا عسعس... والصبح اذا تنفس.
مواظب نمازت باش که قضا نشود, آخر طلوع خورشید نزدیک است...
راستی یادت باشد, در بین الطلوعین خوابیدن کراهیت دارد...
اللهم عجل لولیک الفرج