و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

اللهم عجل لولیک الفرج

و العصر

والعصر... ان الانسان لفی خسر... آری زمانه , زمانه ی خسران و زیان است و انسان چه میداند که در میان این زرق و برق ها و آسمان خراش ها و چراغ های تبلیغاتی که انگار مسحورشان شده چیزی گم کرده است؟ نشان از من نپرسید , من خود حیرانم... و منتظر فرجی که مرا دریابد تا با او به آخر والعصر برسم... الا الذین امنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر...

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدویت» ثبت شده است

"چقدر دلم میخواهد باز صدایش را بشنوم، دنبالش میگردم. اما اورا در هیچ جا نمیابم. صدایش میکنم ولی جوابی نمیشنوم . شبگردهای شهر مرا می یابند و میزنند و مجروحم میکنند. نگهبانان حصار ردای مرا از من میگیرند . ای دختران اورشلیم شمارا قسم میدهم که اگر محبوب مرا بیابید وی را گویید که من مریض عشق هستم"1

کیست این مریض عشق که سراسیمه از هیبت معشوق میگوید و در جستجوی او میان دختران  گلعذار یهود فتنه می افکند؟ خوب میدانم دل های دختران اورشلیم از این سخن به درد آمده ، همان هایی که تورات از وصف کرشمه ها و عشوه هایشان در مانده است! عاشق چه دیده است و چه شنیده است که در اوج قدرت و شکوه امپراطوری اش اینچنین مجنون و حیران است؟ و باز میگوید:

"محبوب من سفید رو وزیبا است. و در میان ده هزار جوان بی همتا است. سر او با موهای مواج سیاهش با ارزشتر از طلای ناب است. چشمانش به لطافت کبوترانی ست که کنار نهر های آب نشسته اند و گویی خود را در شیر شسته اند. گونه هایش مانند گلزار ها معطر است. لبانش مثل سوسن هایی است که از آن عطر میچکد. دستهایش همچون طلایی است که با یاقوت آراسته شده باشد. پیکرش عاج شفاف گوهر نشان است. ساق هایش چون ستون های مرمر است که در پایه های طلایی نشانده شده باشد. سیمای او همچون سروهای لبنان بی همتاست"2

هیچ کس نداند فکر میکند سلیمان نبی (ع) در میان این سطور به معشوقی پنهانی عشق می ورزد و مثل قصه های شاه پریان قرار است از همه سلطنتش بگذرد و با محبوبش به بلندی های لبنان بر فراز "سنیر "و "حرمون "یا شاید باغ های "عین جدی" بگریزد. حال آنکه خود در جواب عشاق مغمومش میگوید " دهانش شیرین است و نامش محمد است. " 3 نجوای عبری اش در گوش زمان زنگ میزند... ماحامادیم... سلیمان عاشق ،باز برای محمد خود می سراید که "مرا با لبانت ببوس، زیرا محبت تو دلپذیر تر از شراب است. تو خوشبو هستی و نامت رایحه عطر های دل انگیز را به خاطر می آورد... ای سرورم... مرا با خود ببر تا شادی های تمامی ناپذیر ، محبت تو بهتر از شراب هفت ساله است" 4

و چه زیبا پیامبرم را وصف میکند ، سلیمانی که ملکش را همانندی نیست " ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگ ها پنهان هستی، بگذار صدای شیرین تورا بشنوم و صورت زیبای تورا ببینم. 5

چه قدر کور دلند آن هایی که در سیاهی شب ، نام پیامبرم را سراسیمه از کتاب هایشان پاک کرده اند، وعده های صادق انبیا بنی اسراییل را ، مژده مسیحای ناصره را! فاراقلیط را! خدا را شاهد میگیرم که نور مغلوب تیرگی نمیشود و یک روز آن نجات دهنده که از سلاله محمد (ص) است و نامش همچون خورشیدی میان همه سطورم میدرخشد ظهور میکند و بیت المقدس سجده گاه عشاق خواهد شد، بگذار یهود پشت حصار های فکری و فیزیکی فلسطین اشغالی اندیشه "نیل تا فرات" را همچون شارون به گور ببرند... 

اللهم عجل لولیک الفرج

1:غزل غزل های سلیمان باب پنج آیه 6تا8

2:همان باب 5 آیه 10 تا 16

3: لازم به ذکر است که در نسخه های فارسی کتاب مقدس ، کلمه      מַחֲמַדִּ֑ים        محمد را به دوست داشتنی ترجمه کرده اند! در حالی که کلمه عبری ماحامادیم اسم خاص است و ترجمه اسامی خلاف دستور ! 

4:همان ، باب 1 آیه 1تا 5

5: همان باب 3 آیه 14

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۰:۵۶
امیر اسکندری

سکانس ١_خارجی

در دهان دنیا فرو رفته ایم و طعمه طمع های خودمان شدیم , نمیدانیم دنیا به اندازه ی خودش پر از دنائت است. دنیایی که هایده و مهستی اش هم از آن ناله ها سر دادند برای چه کسی وفا میکند؟ این من و توایم که غلام حلقه به گوش دنیا شدیم و برای ارباب حلقه هایمان ارادت ها قائلیم !!! 

سکانس ٢_ داخلی 

گاهی باید تصور کنیم که سر به سینه امام گذاشته ایم و به ضربان قلب مبارکش گوش میدهیم... به آن موسیقی حزن انگیز که حکایت از بد عهدی من و تو دارد. ما چه کرده ایم با حسین زمانه مان؟ این انتظار ظهور ما به درد عمه مان میخورد! 

کمی خودمانی تر:

همه مشکل ما اینه که فکر میکنیم خورشید عاشورا غروب کرده  , نه عزیز من کل یوم عاشورا تو تو باغ نیستی! تو باید هر شب میون تاریکی خیمه امام تصمیم بگیری موندنی هستی یا نه؟ خوبیش اینه که من و تو عین همیم, زبون همو میفهمیم, قرار نیست هر روز از بین دو انگشت امام بهشتو ببینی, این مال وقتیه که تو تصمیم نهاییتو گرفتی, عباس شدی , حبیب شدی , علی اکبر شدی یا اصلا بذار خیالتو جمع کنم امام شدی! بذار فکر کنن من و تو کافریم , ولی روی جمله بأبی انتم و امی امام خوب فکر کن, فاطمه (سلام الله علیها) فدای وهب و زهیر نشد ...بیشتر فکر کن روی این جمله هام... تو این عاشورا باید بصیرت داشته باشی , یه وقت خدای نکرده طرماح نشی؟ حواستو جمع کن.... والعاقبه للمتقین

پ ن : میدونی وقتی ضحاک بن عبد الله امام زمانشو تو قتل گاه تنها میذاشت و به سمت اسبش میرفت, امام چی میگفت؟ توقع دارین امام عصبانی بشه ؟ نفرینش کنه؟ نه عزیزم امام دعای خیر میکرد... میگن اون روز که حسین (ع) تو قتل گاه دست و پا میزد هیچ کسی رو نداشت, یکی رفته بود دنبال اسبش یکی رفته بود دنبال یه کیسه گندم  ولی پسر فاطمه (سلام الله علیها) ... زبونم بند اومده ....

یا علی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۲ ، ۲۰:۵۳
امیر اسکندری